از دیده خون دل همه بر روی ما رود
بر روی ما زدیده چه گویم چه ها رود
همراهان خوبم سلام
از این ببعد نوشته های این خانه فقط مختص خودم و حرفهای دلم نیست . گفتگوهایی از سایر دوستان نیز گاها خواهم نوشت و این بنا به تقاضای دوستانیست که وبلاگ ندارند، اما حرف دلشان را میخواهند به نوعی در جائی بگویند. و من امروز یکی از همین درخواست ها را برایتان مینویسم .
آقایون محترم خواهش میکنم بهتون بر نخوره اینا درد و دلهای یه زنِ دردمنده و من در این
مورد دخیل نیستم . بر من خُرده نگیرید . بر اساس قولی که دادم عمل کردم . با عرض
پوزش از همه رجال محترم
گفتگوی یک خواهر با برادرش
زن : برو گمشو ،بمیر ، راحتم بزار ، همه تون مثل همین ،همه تون سروته یه کرباسین،توهم مثل اون شوهر بی غیرتم
مرد: صبر داشته باش خواهر ، آرام بگیر، درست میشه ، همه که یکجور نیستن .مثلا"من،
منو ببین بخدا قسم جونمو برا زن و بچه ام گذاشتم ؟ از گل نازکتر شنیدی که بهشون بگم ؟
زن : آره جون خودت !! تو هم مثل بقیه . ازکجا معلوم که توی خلوت خودتون چه جوری
هستی ؟ از کجا که اینا رو فقط برای خوب جلوه دادن خودت نمیگی ؟ تو هم یه مردی وحقه باز،
همه شما مردا دروغگو و خائن هستین . برو بابا اینهمه خالی نبند.باید پای صحبت اون زن و بچه
بیچاره نشست و حرفاشونو شنید. من که خواهرت هستم باورت ندارم چه رسه به ...
مرد: عزیزم ، خواهرم مثل اینکه خودت هم پسر بزرگ داری و فردا پس فردا میخوای زنش بدی
خوبه فردا کسی در مورد پسرت اینطوری قضاوت کنه . یا زنش اینطوری بگه ؟
زن : اّه پسره هم یکی عین باباش . مثل تو .مثل همه مردای دیگه ...حالم از همه تون بهم میخوره
مرد : خدا بزرگه ، صبر کن انشاءالله درست میشه اینقدر بیقراری نکن
زن :خدا خدا خدا.... صبر کن ... اصلا" میدونی چیه ؟ فکر میکنم خدا هم مّرده اونم طرفدار مردها و ظلم مردهاست .
مرد: استغفرُالله . این حرفا چیه خواهر ؟ کفر میگی ؟ تو که اینطوری نبودی ؟ بالاخره فردای
قیامتی هم هست ... با عصبانیت و کفر گوئی که کاری درست نمیشه ،خواهرجان
زن : قیامت ؟ کفر؟ استغفار ؟ اصلا" ببینم ؟! اگه خدا مْرد نبود چرا اجازه میده مردا هرآزاری که از دستشون بر میاد در حق زن انجام بدن؟ چرا باید اونا فقط انتخاب کنن؟ چرا اجازه دارن چندین زن بگیرن ؟ و هزاران چرای دیگه ؟ هان ؟ میدونی اصلا " میخوام روز قیامت ازش بپرسم چرا منو بدبخت آفریدی ؟ تا کوچیک بودم بابام زور گفت بزرگتر شدم برادرم اضافه شدازدواج کردم شوهرم زور گفت پسر دارشدم پسرم بزرگ شد تو روم ایستاد... چرا گذاشتی اینهمه زجر بکشم ؟ چرا جزای این مردی که روزگارمو سیاه کرد ، ندادی؟ اونوقت انتظار داری روزی که ازم سئوال میکنی زبونم بگه چی؟ انتظار داشتی با اینهمه سختی روزگار آدم خوبی باشم ؟خطا نکنم ؟ بدو بیراه نگم ؟ روزی که میخوای ازم سئوال کنی ؟ خودت جواب داری برای سرنوشت شومی که برام رقم زدی؟ که حالا داری حساب کتاب پس میگیری ؟و ...
مرد: خواهر بس کن ، استغفار کن دیگه داری زیادی کفر میگی ها ؟ هر چیزی راه چاره داره
خدا راهشو گذاشته گرچه مکروه ترین حلالهاست اما بالاخره چاره داره ... طلاق بگیر ...خلاص.
خواهر: طلاق ؟ باشه اون طلاق بده من از جون و دل می پذیرم بشرطی که حق و حقوقم
رو هم برگردونه ... میدونی مردک چی میگه ؟میگه هرگز طلاقت نمیدم . تو جونمی دوستت دارم
عاشقتم . اینا رو میگه و عذابم میده و کتکم میزنه . میگه و خرجی نمیده میگه و ...
تازه ؟ تو جور من و بچه هامو میکشی ؟ تو میتونی پشتم باشی تا من طلاق بگیرم ؟ میتونی
حقم رو پس بگیری ؟ جا و مکان بهم میدی؟
مرد: آبجی بخدا نوکرتم . اما خودت میدونی که من هْشتم گرو ِ نُهمه . خودمم مستاءجرم و
پنج تا بچه قدونیم قد دارم و گرنه قدمت رو چشمام
زن : دیدی ؟ تو هم مثل اون هستی ؟ از نوع دیگه اش . خوب ..گیریم طلاقم گرفتم با دست خالی بعد از 20 سال زندگی که نه ...مُردن تدریجی کجا برم ؟ همه جهازمو که فروخت همه طلاهامو حتی زمین پدریمو به این بهانه که میخواد برام خونه بخره و زندگی خوبتریبرام مهیا کنه .آره خونه و ماشین خرید اما به نام خودش . حتی یه هلِ پوک هم بنام من نکرد
بعد از عروسی هم که دیگه نذاشت کار کنم که دلم خوش باشه یه آب باریکه واسه پیری و کوریم
دارم میگی چیکار کنم ؟ ای خدای طرفدار مردا ، اگه صدامو میشنفی نسلِ این گروه حقه باز رو از رو زمین بردار
مرد : خواهر جان ....
زن : بسه بسه چطور بَلَده برای نَنَش (مادرش) شیرمرغ تا جون آدمیزاد تهیه کنه ؟ چطورمیتونه از گلوی ما بزنه و بریزه تو دهن مهمونای ننش که بّه بّه و چّه چّه بگن و خانم خانوماباپول یکی دیگه و حق یکی دیگه اُورت بده و پُز بده ؟ اما این محبتها و خاصه خرجی ها فقط برای زن و بچه اش حرومه ؟ ؟؟؟
ولش کن ... دیگه حتی حوصله خودمو ندارم .